یکی دو سال بعد از علی آقاش بود که زهرا را باردار شد. حالا دیگه علیرضا آ احمدرضا دوتا پسری تخس آ شیطونی بودن که صدیقه هرآن باید حواسش به اینا جمع می کرد. این دوتا پسر عینی دوتاپسری دوقلو برا صدیقه زحمت داشتن.این یکی دوسال به صدیق خانم خیلی سخت گذشت.
حج اسماعیل داشت زمینی را که کناری خونه ی حج اکبر خریده بود می ساخت. آخه دیگه کم کم داشت ایالوار می شد. یه خونه با باغ آ بری درست آ حسابی . این وسط مجبور شد خونه ای را که توش نشسته بودند را بفروشه آ خالی کنه.. آ تا خونه جدیدش آماده بشه توو خونه ی تهی بن بستی پشتی خونه حج اکبراینا بیشینه.
تمومی این جابه جا شدنا توو زمانی حاملگی صدیق خانوم بود. صدیقه بنده خدا با چه سختی هم بچه داری داشت , هم شوور داری آ هم باید مواظبی این بچه باشد که توو راه داشت.. زهرا توو همین خونه ی آخری بن بست بدنیا اومد. زهرا که به دنیا اومد, فاطمه عینی عروسک میگرفدش به بغل آ سرش به عروسک بازی گرم میشد. این دومین دختری صدیق خانوم بود. زهرا یه دختری ناز آ نازک-نارنجی بود.